جنبش ِواژه ی زیستـــ


امید وصل تو جانم به رقص می آرد
چو بادِ صبح
که در گردش آورد ریحان..🌿.

آخرین مطالب
  • ۱۶ اسفند ۰۱ ، ۱۱:۳۴ سلام

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

مدتی بود حس می کردم  هیچ چیز نمی تواند خوشحالم کند . نه هیچ آدمی ، نه هیچ شعر و ترانه ای ، نه هیچ تفریحی و .... هیچ چیز ! ان وقت بود که خودم را انداختم مرکز رنج ها و کار های خوب اما سخت . بعد   حس کردم هنوز یک چیز هست که به من شادی می دهد . و آن همین حس مبارزه کردن بود . لذت مبارزه با خود  . لذت  صبوری کردن ها و بزرگ شدن ها !


+ یه مدتی نیستم و نمی نویسم . بر می گردم .
فاطمه سین
۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۷ ۴ نظر
هی برایت بپزم و بچشی و تعریف کنی و ایراد بگیری!



فاطمه سین
۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۶ ۱۳ نظر

پایبند بودن به یه سری سنت های الکی که هیچ منطقی پشتشون نیست و انجامشون صرفا بخاطر اینه که از قدیم مرسوم بوده نشون دهنده ی ضعفِ فرهنگی یک جامعه است . 

اسیر مزخرفات نباشید.

فاطمه سین
۰۷ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۱ ۷ نظر



یک تشک متری بدوزم که به اندازه ی کافی جا برای غلتیدن سه تا داشته باشد .

بعد وقت خواب سه تا بچه ی قد و نیم قدم را رویش بخوابانم و برایشان قصه بگویم . سه تا قدو نیم قد !





+ زمستان ها زیر کرسی و تابستان ها توی پشه بند و زیر نور مهتاب . لالایی




فاطمه سین
۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۲ ۳ نظر



صلاح از ما چه می جویی که مستان را صلا گفتیم

 به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم

 در میخانه ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود

 گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم

 من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده ام لیکن

 بلایی کز حبیب افتد هزارش مرحبا گفتیم ...


فاطمه سین
۰۳ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۲۲ ۲ نظر